۱۳۹۵ خرداد ۵, چهارشنبه

Seduce me please!

درست همانجایی که من به تو رسیدم و تو به آخر دنیا،
پسری در خانه ای به دنیا آمد که هیچوقت هم قرار نبود بفهمد که محصول آخرین ملاقات همان جوان چشم رنگی ایِ مو بوری بوده که برای زمانی کوتاه ، میزبان مادرش فقط به صرف یک قهوه داغ بود/.


۱۳۹۵ فروردین ۲۸, شنبه

Long Life matters

جنب همان تقاطعی که می توان گلهای لاله را از دخترک گل فروش نخرید و به چراغ قرمز روبرو همانطور دقیقه ها خیره ماند، 
پیرزن ثروتمندی زندگی میکند که شبها نون جوی خشک مانده با ماست میخورد و روزها تمام وقتش را جلوی پنجره زاغ سیاه پسرهای جوان همسایه ها را چوب میزند.
تمام ثروتش هم قرارست بعد از مرگش برسد به تنها وارثش مَلوس - گربه سیاهِ لاغرِ زشت ِ پیری - که هر شب همان نان خشک و ماست را می خورد و می خوابد/.
پی نوشت: زندگی همان گل لاله ایست که صبح با طراوتست و غروب به آب جوی سپرده میشود/.



۱۳۹۴ اسفند ۲۹, شنبه

Violent child!

شاید هنوز نمی دانستم، 
نمی دانستم، وقتی که من تمام میشوم
تازه خواستن شروع می شود!
 امضا: ۲۹ سال پیش 
پسری که به پدرش به جای بابا ، میگفت « علی عمو!» و به مادرش بجای مامان ، میگفت « ناهید»